نجات پای چوبه دار با اشک های دختر 7 ساله / گفتگو با مرد اعدامی + عکس
جوان نیوز: مرد جوان که درجریان نزاع خیابانی، ناخواسته دوست جوانش را به قتل رسانده بود، سحرگاه دیروز و پس از آخرین وداع با خانوادهاش پای چوبه دار رفت ،اما درحالی که تمامی مقدمات اجرای حکم آماده شده بود، دختر هفت سالهاش با گریه و التماس به پای اولیای دم افتاد. سرانجام اشکهای دخترک، دل پدر و مادر مقتول را به رحم آورد و آنها از قصاص قاتل فرزندشان گذشت کردند.
پرونده این ماجرا پس از تأیید نهایی دیوانعالی کشور و استیذان ریاست قوه قضائیه، برای اجرا به دادگستری استان البرز ارسال شد. این درحالی بود که تلاشهای طولانی مردم محل و مسئولان واحد صلح و سازش، برای جلب رضایت اولیای دم بینتیجه مانده بود.سرانجام صبح دیروز مرد جوان پس از طی تشریفات قانونی لازم، پای چوبه دار برده شد اما لحظاتی قبل از بهدار آویخته شدن، دخترهفت سالهاش که شاهد این صحنه بود با گریه و التماس از اولیای دم درخواست کرد پدرش را بهخاطر خدا و او ببخشند. سرانجام درحالی که همه حاضران درمحوطه اجرای حکم با شنیدن حرفهای دختربچه متأثرشده بودند ناگهان پدرمقتول دراقدامی خداپسندانه و بدون هیچ چشمداشتی اعلام کرد طناب دار را ازگردن مرد اعدامی بازکنند. اوگفت: «به خاطرخدا واشکهای دخترش از قصاص گذشتیم.»
تنها مددکار اجتماعی ندامتگاه مرکزی کرج در این باره گفت: طی این مدت خیلی تلاش شد تا بتوانیم رضایت اولیای دم را جلب کنیم، اما آنها به هیچ عنوان حاضر به رضایت و گذشت نبودند و فقط خواهان حکم قصاص بودند.
محکوم در این مدت بسیار نادم ناراحت بود و هر وقت وی را میدیدیم یا سر نماز بود یا قرآن بهدست داشت. بچههای سالن هم دوستش داشتند. او ساعتها بهخاطردختر ۷سالهاش گریه میکرد و میگفت: «دخترم بدون پدر چکار کند؟! به خدا از روی عمد نبود. یک لحظه غفلت باعث این حادثه Incident شد.» و...
سرانجام دراوج شکوه انسانی و ناباوری همگان، اولیای دم ازقصاص قاتل The Murderer فرزندشان گذشتند.
وی درپایان گفت: این نخستین پرونده امسال ندامتگاه ما بشمار میرود که اولیای دم بدون دریافت هیچ مبلغی رضایت دادند و من بهعنوان یک مددکار اجتماعی قدردان این همه بزرگی و بخشش آنها هستم.
مرد نجات یافته که با چشمان اشکبار از بالای چوبه دار پایین آمده بود درحالی که از اولیای دم قدردانی میکرد، دخترکوچولویش را درآغوش کشید و او را غرق بوسه کرد.
اوگفت: من و سعید دوستان صمیمی بودیم. آنروز شوم سعید با دوستاش در پارک بود که به طرفش رفتم تا خبری به او بدهم که ناگهان بیدلیل درگیر شدیم و …
آن موقع من ۲۷ سال داشتم و سعید ۲۳سال.
این مدت در زندان Prison چطور گذشت؟
خیلی سخت، ولی قرآن، نماز، دعا و یاد خدا آرامم میکرد. حتی حافظ یک جزء قرآن شدم. از دوهفته قبل هم خبر داشتم اعدام executionخواهم شد. با این حال فقط زیارت عاشورا، نماز و قرآن خواندم و توکل به خدا و ائمه کردم.
الان چه حالی داری؟
به خدا شرمنده خانواده دوستم هستم و پایشان را میبوسم .ممنون آنها هستم که نگذاشتند دخترم بدون پدر، بزرگ شود و به من هم عمردوبارهای دادند.
سخن آخر؟
میخوام بگم توروخدا خشم و ناراحتی خودتان را کنترل کنید. به خدا یک لحظه عصبانیت یک عمر پشیمانی دارد و...